سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

اولین روز مهد کودک

1393/6/19 10:22
نویسنده : مامان طلا
507 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فدای اون چشمای قشنگت بشم عسلممحبت

پریروز اولین روز مهد کودکت بود. کلی ذوق داشتی که بری از اتفاق مادرجونم اینجا بودن و از زیر قرآن ردت کردن. اول صبح کلی زبون واسه مادرجون ریختی و طبق معمول کلی دلبری کردی.جشن

عزیز دلم وقتی رسیدیم مهد کفشاتو درآوردی و خیلی مرتب گذاشتیش توی جاکفشی کنار کفش های بچه ها. و دویدی تو. منم نیم ساعتی توی دفتر نشستم و بعد به مربیت گفتم اجازه بدید من برم. اما مربیت ترسیدن تو دلتنگ بشی اول اجازه ندادن ولی بعد گفتن بهت بگم که میخوام برم خونه اگه خودت اجازه دادی من برم.وقرار شد من یکساعت بعد باهاشون تماس بگیرم. از شانست توی مهد جشن تولد یکی از بچه ها بود . و کلی بهت خوش گذشته بود منم یکساعت به یکساعت با مهد تماس میگرفتم و تو نمیخواستی بیای خونه.خندونک

دیروز مهد کودک میخواستن بچه ها رو ببرن سینما منتها چون شما از تاریکی می ترسی و چندان علاقه ای به دیدن کارتون نداری من نبردمت. امروز هم که فقط باهات تا دم در اومدم . و مربیت گفت لازم نیست برم تو . زیبا

جوجه من جای خالیت توی خونه خیلی مشهوده . غمگین

راستی پریشب با بابایی رفتی آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردی . خیلیییی کوتاه . من غصه م شد وقتی دیدمت خدا کنه زودتر بلند بشه گریه

عزیز دلم پریروز ا ذوقت نذاشتی ازت عکس بگیرم انشاله اول مهرماه با یونیفرمت ازت عکس میگیرم .

عاشقتم بوس بوس بوسبوسبوسبوسبوسبوس

پسندها (1)

نظرات (0)