این پسره آوازه خون شده
سلام قربون قد وبالات بشم من الهی
پسر طلایی تازگی ها صبح به صبح که بیدار میشی برام شروع به آواز خوندن میکنی . دیروز آروم میزدم رو لبات ، از قطع و وصل شدن صدات حسابی کیف میکردی و به آواز خوندنت ادامه میدادی. فدااااااااااات بشم من مامانی.
عزیزکم روز جمعه رفتیم گلخانه خیلی خوش گذشت بعدش هم رفتیم خونه خاله مرضی که شما اون جا خیلی بیقراری کردی . حالا نمیدونم به گرده گلها حساسیت داشتی ؟ کسی چشمت کرده بود؟ (آخه گلخانه خیلی شلوغ بود) ، جاییت درد میکرد ؟ خلاصه هم خودت اذیت شدی هم من و بابایی از مهمونی هیچی نفهمیدیم . حالا باز خدا رو شکر که مریض نشدی .
راستی فردا هم قراره دختر عموت به دنیا بیاد . این چند وقته با مخصوصا با شنیدن خبر باردار شدن یکی از دوستان تموم خاطرات بارداریم برام تداعی شد . انگار همین دیروز بود که شما فسقل خان تازه داشتی خودت رو تو دلم جا میکردی . عاشقتم پسر طلا