سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

خونه خاله کدوم وره؟

1392/3/20 15:09
نویسنده : مامان طلا
162 بازدید
اشتراک گذاری

به به سپهرجان...خوش اومدی به خونه خالهماچ. من فدات بشم که وقتی درِ خونه خاله رو می بینی ذوق می کنی و خاله خاله میگی. پسرک باهوش آخه کی گفته با این شیرین زبونی هات اینقد خودتو واسه همه لوس کنی. جوجه دیشب که اینجا بودی کلی برامون حوف زدی. هی شکلات می خواستی و می گفتی شوکو. من فدای تو بشم که معنی حرفا رو خوب می فهمی. از بس شکلات می خواستی و می گفتی خاله خاله منم گفتم خاله بی خاله و تو سرتو مثه یه جوجه انداختی پایین و از آشپزخونه رفتی بیرون دل شکسته. آخه کوچولو تو فردا می خوای مرد بشی چرا اینقدر زود بهت بر میخوره؟ هان!!!!  من فدای تو بشم که هر وقت میای خونمون فرداش باید دنبال همه چی بگردم. یه سری چیزارو که خودت میبری این ور اون ور، یه سری چیزا رو هم که بابا مامانت از دستت قایم می کنن و من باید ببینم کجا گذاشتنهیپنوتیزم یعنی می گی تا کی این وضع ادامه داره شیطون بلا...دوستت دارم جوجه طلاقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان طلا
21 خرداد 92 15:32
خاله جوون این قصه سر دراز دارد . تازه کجاشو دیدی؟ هی مامانم بهت میگه تو بیای خونمون بهتره ها هی حرف گوش نکن ! میدونه چند وقته کسی زنگ خونمونو نزده سپهر جان بدوه بگه خالللللللللللللللله
دایی سعید
22 خرداد 92 17:02
الهی فداش بشم. خاله چه طوری دلت اومد اذیّتش کنی جوجه‌مو آخه؟
مامان طلا
22 خرداد 92 19:22
بیا شاهد از غیب رسید . هی من به خاله میگم اونشب رو فرم نبود هی میگه نه . ببین دایی سعید هم میگه بچه مو اذیت کردی
خاله مرضی
22 خرداد 92 19:30
من فداش بشم . خاله دعواش نکرده و فقط می خواد بچه حرف گوش کن بار بیاد نه مثه مامانش و دائی سعیدش بشه!! در ضمن من اصلن هم از دستش خسته نمی شم اینقد بهم القاء نکنین. اصلن از این به بعد بیا بزارش خونه ما و برو باشگاه . تا میای برگردی من درسته قورتش دادم این جوجه خوشمزه رو.
خاله مرضی
22 خرداد 92 19:36
تازه مامان طلا می بینم که تنبل شدی و دیگه من براش پست می ذارم نمی خوای چیز جدید بنویسی هان؟؟؟. زودی بیا آپ کن.