انفجار واژگان
سلام قربون اون زبون شیرینت برم من الهی ،گل پسرم ، قند عسلم. آخرش یه روز درسته قورتت میدم حاشو میبرم.
از اونجاییکه در هفته اخیر کلمات قلمبه سلمبه زیادی ازت شنیدیم لذا آقای پدر محترم دلشون واست غش میره و با کلی ذوق و شوق پا به عرصه خونه میذارن! هر چند شیرین زبونی های حضرتعالی هنوز مسبب زود اومدن آقای پدر نشده و من وشما کماکان با همدیگه در خانه به سر میبریم.
یه روز ظهر که باباییت تازه از خواب بیدار شده بود دویدی بالای سرشو میگی سلام سلام ، صبح بخیر !
پریشب گذاشتمت روی پام و در حین دیدن فیلم داشتم میخوابوندمت یهو میبینم واسه خودت داری لالایی میخونی : گنجیشک لالا ، آمد دوباره مهتاب بالا . کل این جمله رو بدون وقفه چندین بار خوندی و من از شدت ذوق صداتو ضبط کردم .
چند روز پیش که میخواستم بذلرمت خونه خاله باباییت توی ماشین ازت میپرسه سپهرجان چه خبر ؟ یهو دیدم میگی سلاااااااااامتیییییییییی. آخه نه من میخوام ببینم حق ندارمواسه این شیرین زبونی هات درسته قورتت بدم؟
باخاله مرضی که تلفنی حرف میزنی بعد سلام واحوال کردنای مفصلت میگی عمو خوبه؟ آخه مگه تو دکتری وورووووجکم . خلاصه که با شیطونیات و خوش اخلاقیات و اون زبون عسلیت حسابی جا تو دل همگی باز کردی و روزی نیست که تلفن خونه ما واسه خاطر عزیزت زنگ نخوره.
دوست دارم هزار تا