جوجه بازیگوش
به به به این پسر قند عسل. جوجه طلای خوش اخلاق. میبینم که مامانت بی خیال آپردن وبلاگ شده و من همچنان باید بیام از شیرین کاریهای تو بنویسم. خاله دیگه اینقد کارات زیاد شدن که آدم می مونه از کدومش بنویسه. این روزا که همه کلمات جدید رو به راحتی ادا می کنی من فکر کنم دیگه چیزی نمونده که نتونی بگی. تازه جمله هم میگی مثه: عمو خوبه؟ عمو خوابه؟ بابا رفت کار، اتوبوس رفت و خیلی چیزای دیگه برات مثل آب خوردن شده. تازه خیلی چیزا هم میگی که فقط خودت می فهمی و ما باید کلی تلاش کنیم ببینیم منظور جنابعالی چیه. ولی خوب عوضش مامانت راحت میشه که می تونه بفهمه چی میخوای. عاشق بستنی هستی در حدی که مامان و خاله و همه رو با یه بستنی عوض میکنی آخه بچه هم اینقد شکمو؟؟؟؟
جوجه من که یه روز نبینمت دلم برات یه ذره میشه نمیدونم بقیه چی. دیگه تازگی یاد گرفتی که وقتی میخوام از خونتون برم گریه میکنی و و میگی بغلم کن. اینقد این جمله رو با احساس میگی که آدم دلش نمیاد بره. اگه اینجوری پیش بره باید دیگه کم کم یه فکری بکنم که بعد از رفتن من مامانت رو اذیت نکنی.
من فدای خنده های قشنگت بشم که وقتی میخوام ازت عکس بگیرم به دوربین ذل میزنی و میفهمی باید ژست بگیری. هزارتا بوسسسسسسسسسسس