جوجه طفلکی
عزیز دلم سلام .
جوجه برخلاف اینکه کل شهریور فکر میکردم مهر ماه پر است از انگیزه مسافرت و خوشی اما در کنارش با همدیگه خیلی سختی کشیدیم. دقیقا دو سه روز قبل از مسافرت شما سرماخوردی و سفر رو با سرماخوردگی شروع کردیم . بماند که وقتی رسیدیم مشهد اینقدر سرد بود که آدم فکر میکرد زمستون شده. یکی دو روزی اونجا حالت بد بود ولی بعدش روبه راه شدی . کلی با خاله زری و خاله مرضی صفا کردی و بهت خوش گذشت و البته با رسیدن دایی سعید خوشحالیت دوچندان شد .هر چند که واسه من یه کم سخت بود چون تو در اوج شیطنت و سر به هوایی هستی و هنوز خطر رو تشخیص نمیدی واسه همین مراقبت تو این سنت خیلی سخته .
یه چیز جالبی که توی این سفر توجه ما رو به خودش جلب کرد لهجه گرفتنت بود دو ساعت که با بچه های دختر عموم بازی کردی کلی لهجه گرفتی . مثلا میگفتی مامان چی کار کار موکونی یا موخام
وقتی هم که برگشتیم بلافاصله شما مریض شدی که خاله مرضی زحمت کشیده و واست جزییاتشو نوشته . تازه امروز یه کم رو به راه شدی و الان هم با باباییت رفتی خرید. تو رو خدا مامان دیگه مریض نشو طاقت بیقراری و گریه هاتو دیگه ندارم