سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

هفته بیست و هشتم

1390/7/17 15:23
نویسنده : مامان طلا
317 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازدونه من ! یکی یه دونه من hjv

 روزت مبارک عزیز دل مادر . قث  قالبته دیروز روز کودک بود ولی من وقت نکردم برات چیزی بنویسم.

خوبی پسر نازنینم ؟ بزرگ شدی ؟ بهت تو دل مامانی خوش میگذره ؟ gj nb

پسر گلم دیروز بالاخره چیدمان اتاقت تموم شد . حسابی این چند وقت کلافه بودم تا بالاخره دیروز تونستم تمومش کنم. امیدوارم میای خوشت بیاد uo jgk

گلکم شما الان بیست و هشت هفته است که با من داری زندگی میکنی تو وجود من . بعد از این همه وقت هنوز هضمش برام سخته ولی شیرینه . وقتی جای سرت یهو منو از درد به خودم میپیچونه در کنار اون درد ناخودآگاه لبخند به لبم میشینه و از این که داری بزرگ میشی با تمام وجود خوشحال میشم. 

راستشو بخوای یه وقتایی خیلی نگران میشم . آیا پسری واقعا سالمه ؟ آیا من میتونم با این اخلاق بدم مادر خوبی برات باشم ؟ میتونم تو رو یه مرد بار بیارم ؟ 

خییییییییییییییلی سخته ، خیلی ! 

با تموم وجود دوست دارم عزیزم. 

 

hf 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله مرضی
17 مهر 90 15:36
سلام خاله، عیدت مبارک. خاله جون خیلی دلم گرفته، قرار بود امروز با همدیگه مشهد باشیم. اما اشکال نداره انشالله سال دیگه این موقع با هم میریم مشهد. فدات.زود بزرگ شو


آره واقعا من فکر کردم فقط این موضوع تو ذهن خودم بوده که این حسو دارم. خیلی بد شد نتونستیم بریم.ایشالا سال دیگه با گل پسری ! فقط کاش امام رضا بطلبه
مامان آریا
20 مهر 90 9:02
سلام
دیدی گفتم اگه سرش بخاره هد میزنه

عزیزم نگران نباش...خدا مواظب همه ی نینی ها هست...یه کم دیگه مونده .ایشالله میاد پیشت و خیالت راحت میشه


مرسی آره دیگه معلوم هم نیست چه جوری میزنه که هم درد داره هم سوزش هر روزم بدتر میشه خوش به حال شما که آخرای بارداریتونه