سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

سپهر نق نقو

1390/11/3 18:28
نویسنده : مامان طلا
459 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ماچ

قربونت برم که اینقدر بزرگ شدنت برام محسوسه .

پسر گلی معلوم نیست چرا چند وقته اینقدر نق نقو شدی .نگران از وقتی بیدار میشی داری گریه میکنی تا زمانی که میخوابی !!!!! وقتی خوابی اینقدر ناز و معصومی که دلم میخواد بیدارت کنم اما امان از وقتی بیداری . تازه خدانکنه که دلت درد بکنه . اون موقع است که از شدت گریه ضعف میکنی و من هاج و واج ، دست و پامو گم میکنم . گریهنمیدونم باید برای دل دردت چی کار کرد ؟ باباییت دیشب قطره هرباکر از داروخانه واست خرید .خداکنه این قطره جوابگو باشه . آخه بردیمت دکتر ، دکتر گفت احتمالا رفلکس معده است ولی باید ببریدش سونوگرافی ،که خاله مرضی و مادرجون اینا گفتند الکی نبریمت دکتر . این دل دردا طبیعیه . 

باباییت هم که چهار شیفت شد و دو روز در هفته باید شبا بره سر کار.ناراحت نور علی نور شد مگه نه ؟ دلم خیلی گرفته ، همه میگن آدما وقتی بچه دار میشن زندگیشون پر از خیر و برکت میشه اما واسه ما همه چیز برعکسه . انگاری خدا یادش رفته که ما هم نی نی داریم ! 

خلاصه که این بار خبرها اصلا خوب نبود . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان محمد پارسا
3 بهمن 90 20:14
زن عمو
3 بهمن 90 23:07
آخی دلت میاد بهش میگی نق نقو عزیزم این مراحل رو همه بچه ها باید طی کنن فقط باید صبر و حوصله داشته باشی تازه میتونی رو کمک ما هم حساب کنی
دایی سعید
4 بهمن 90 10:00
اوپس
خاله مرضی
5 بهمن 90 13:37
الهی من بگردم این مادر و پسر رو . خواهری دلت میاد این حرفا رو بزنی؟ چه برکتی بهتر از اینکه یه بچه سالم خدا بهت داده و اینقد دوست داشتنیه. غصه نخور این روزا هم میگذره و همش خاطره میشه. من که دلم واسش اینقد تنگ میشه تازه گریه هاش هم قشنگه. فداش. صبور باش عزیزم مادر بودن خیلی صبر میخواد که تو حتما از عهده اش بر میای.
مامان محمد پارسا
6 بهمن 90 12:11