سال 91 : اولین خاطره اولین نوروز با تو
سلام موش موشکم
قربون خنده های نازت برم من . قند عسلم اصلا به من وقت میدی بیام وبلاگت رو آپدیت کنم ؟تا وقتی بیداری باید باهات حرف بزنم و بازی کنم .
بگذریم ....
قرار بود شما رو شب عید حمام کنیم که متاسفانه نشد و من مجبور شدم کله سحر حمامت کنم . که البته تو هم سنگ تموم گذاشتی و حسابی بد عنق بازی در آوردی . ولی برای سال تحویل با رویی گشاده بیدار شدی فدات بشم من الهی .
امسال عید بهم زیاد خوش نگذشت نه مسافرتی درکار بود و نه بابایی به اون صورت کنارمون بود . بیچاره بابایی همش سرکار بود و کلی هم خسته شد . من و شما هم که از هفت روز هفته هشت روزش رو خونه مادرجونی بودیم . آخه دایی سعید هم اومده و به قول خودش هی دلش واسه جوجویی که شما باشی تنگ میشه .
و بریم سراغ عکس های سال 1391
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی