سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

تازه های سپهر

1391/11/23 13:29
نویسنده : مامان طلا
137 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فدات بشم الهی بغل

ببخشید گلم که یه مدت طولانی نشد بیام وبلاگت رو آپدیت کنم . این مدت سرمون حسابی شلوغ بود.

دختر عموی من از تهران اومده بود که تو طبق معمول کلی خودت رو تو دلشون جا کردی. مژهکلی هم ازت عکس گرفتن . حدود یه هفته ای حسابی دورت شلوغ بود . فکر میکردم امروز که تنها میشی حسابی نق میزنی ، اما دیدم آقا تر از این حرفایی گل پسرمقلب

قربونت برم که هر روز باهوش تر و باهوش تر میشی! امروز زنگ آیفون رو زدند که جنابعالی مثل همیشه با ذوق دویدی سمت آیفون و با اشاره از من خواستی که بغلت کنم بعدش هم که رو به در نگاه میکردی ببینی کی از در میاد تو!

از کلماتی که یاد گرفتی بگم : صدای کلاغ و ببعی و پیشیه و هاپووهورا

بابایی رو به وضوح میگی مامان رو هم میگی ولی کمتر از باباسبزناراحت سیب رو یاد گرفتی آب و به رو هم که خیلی وقته یاد گرفتی.

دیروز بردمت تاب و سرسره توی یه فضای سبز که کلی ذوق کردی و وقت برگشتن کلی باهام دعوا کردی که چرا بیشتر بازی نکردی!متفکر

نزدیک عید نوروزه  و همه حال وهوای عید رو گرفتن . مغازه ها هم که آهنگ های شاد میزارن دیروز تو دو تا مغازه شروع کردی به رقصیدن اترو فروشنده ها هم کلی واست ذوقیدن! نکن اینکارا رو آخرش چشمت میکنن هااااااااا!بلط

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مرضی
29 بهمن 91 14:57
سلام سلام سلاااااااااااااااام. خاله ای از بس مامانت دیر به روز میشه من یادم رفته بهت سر بزنم. جوجوی خواستنی که یاد گرفتی جواب سوالای خاله رو قشنگ می دی. خاله من چقد بگم سنگین رنگین باش آخه یعنی چی که تا میریم تو فروشگاه شروع می کنی به رقصیدن، تا میریم تو رستوران اینقد واسه مردم می خندی که نگات کنن و بهت بادکنک بدن، اینقد تو چشای خاله زری زل می زنی که مجبور شه وقتی مامانت داره دعوات می کنه بزنه زیر خنده و تو هم بپری تو بغل خاله. هاااااااااااان؟ این کارا یعنی چی که اینقد خودتو جا کردی تو دل همه. میام میارمت خونمون دیگه نمی دمت به مامان بابات هاااااااااااااااا گفته باشم