سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

بدون عنوان

1391/12/1 18:13
نویسنده : مامان طلا
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلمماچ

داشتم نی نی سایت رو میخوندم یاد اون روزهایی افتادم که هر هفته رو با عشق خوندن بارداری هفته به هفته طی میکردم . چقدر زود گذشت ، یادش بخیر !ابرو

عزیز دلم روز به روز بزرگ شدنت محسوس تر میشه. هم کلمات بیشتری رو ادا میکنی و هم کارای جدیدتر! یکی از کارات روشن و خاموش کردن کلید و پریز هاست .جالب اینجاست که روشن میکنی ولی میگی رففففففففت!متفکر

سپهر و سیب رو دیگه راحت میگی (البته میگی شیب ،شپه ) . گوشی تلفن و موبایلو برمیداری و میگی اللبخند

وقتی هم که میخوایم نماز بخونیم باز میگی ال ( منظورت الله اکبره) و سجده هم میکنی . قایم میشی و میگی د (یعنی دکی). وقتی میبرمت توی اتاق خواب بخوابونمت به عکس منو باباییت نگاه میکنی و چون داریم تو عکس میخندیم قاه قاه میزنی زیر خنده .قهقهه

به به و ددر رو هم که درجواب چی میخوای و کجا بریم میگی . شیرینی های مامان پز رو هم خیلی دوست داری و حاضر نیستی قیدشو بزنی حتی در عوض می می !خوشمزه

یه سری عکس برات میزارم منتها اولیش خیلی جالبه ! چون من هنوزم نفهمیدم تو چطوری لباست دراومده و به دسته کشوی کابینت آویزون شده ! بزرگ شدی خودت اعتراف کن! ثضصث

سلیقث

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دایی سعید
1 اسفند 91 18:20
دفعه آخرتون باشه روسری سرش می‌کنین سوژه می‌کنین جوجه رو . میام اونجا خدمتتون می‌رسم‌ها!
زن عمو
4 اسفند 91 15:30
ای کاش میفهمیدیم سر این کابینت ها چی میخان این بچه ها شاید ازش بعنوان جالباسی استفاده کرده اینو میگن خلاقیت


خاله مرضی
6 اسفند 91 8:48
دای سعید این که رورسی نیست سربنده تازه اگه بدونی اولین بار که این رو رو سر خاله دیده چه نگاهی از تعجب کرده! الهی من فدای این جوجه بشم که هر روز یه جور پیشرفت میکنه تازه مامانش یادش رفته که بنویسه هر کی زنگ آیفون رو میزنه میگه بابا و میدوه دم در.


آخه خاله این پسر واسه من حافظه گذاشته؟