طلای من
سلام قربونت برم من پسر مهربونم
تازگی اینقدر با لبای خوشگلت غرق بوسه ام میکنی که واست ضعف میکنم و میخوام یه لقمه ی چپت کنم.
جوجه من حدودا یک ماهی میشه که دیگه شیر مادر رو نمیخوری البته شیر پاستوریزه هم نمیخوری مامانی من خیلی نگرانتم . چند وقت پیش که بردمت چکاپ آقای دکتر گفت توی دوماهه اخیر فقط صد گرم وزن گرفتی . البته غذا خوب میخوری ها ولی ماشالا از بس ورجه وورجه میکنی همش آب میشه .من جدا نگرانم ونمیدونم واسه ت چیکار کنم دکتر واست یه شربت زینک نوشته که لب نمیزنی و اون اوایل با هزار مکافات بهت میدادم اما از بس اذیت میشی و اذیت میکنی بیخیالش شدم .
پسر قشنگم روز شنبه میخوام واست دنبال مهد کودک بگردم تا انشاله یک روز در میان بسپارمت مهد تا هم تو یه کم سرگرم باشی هم من بتونم به یه سری از کارام برسم. فقط یه کم دچار عذاب وجدانم . راستش رو بخوای روحیه ام خیلی بد شده . تو این یک سال و نیمی که شما اومدی پیشمون بابایی خیلی سرش شلوغ شده و من و تو خیلی تو خونه تنهاییم. امیدوارم توی مهد بهت خوش بگذره . هر چند میدونم خیلی اجتماعی هستی اما یه کم دلهره دارم.