سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

جوجه شیطون و بلا

1392/6/21 11:29
نویسنده : مامان طلا
149 بازدید
اشتراک گذاری

وایییییییییی خاله چقدر خوشحالم از اینکه حالت خوب شده و دوباره مثل قبل شیطون شدیماچ. دیشب که اومده بودی خونمون کلی ذوق کردم می دیدیدم مثه همیشه میری سراغ سبد  و از توش شکلات برمیداری. تازه دیشب گردوها هم اضافه شده بودند و خونمونو گردوبارون کردیلبخند. حالا معلوم نیست من تا چند وقت باید از زیر مبل و کابینت و این ور و اونور گردو جمع کنم.چشمک. من فدای اون زبون شیرینت بشم که دیگه قشنگ عمو مهدی رو صدا میکنی و کامل اسمشو میگی. خوشم میاد که ازش حساب هم میبری اینجوری واسه هر دفعه بد نیست یه کم از شیطونیات کم میشه از خود راضی. تازگی ها هم همش گوشی تلفن رو از مامانت میگیری و میخوای خودت صحبت کنی. هرچند نمی دونی چی باید بگی و تا من میگم خداحافظ زودی میگی الو الو الو که نکنه من قطع کنم. تازه وقتی شیطونی میکنی و مامانت میگه بریم خونه می گی نه نه و دست از کارات برمیداری. دوستت دارم ورووجک. قلب خاله قول بده که بزرگ شدی پسر خوبی باشی تا مامانت یه کم خستگی این روزها از تنش دربره و به وجودت افتخار کنه. منم همیشه برای همگیتون دعا میکنم. لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان طلا
21 شهریور 92 16:30
بله با این همه شیطونی ها منو در عرض 2 ساعت و نیم از مهمونی رفتن پشیمون کرد
دایی سعید
23 شهریور 92 22:22
دایی به مامانت کاری نداشته باش هر کاری دلت خواست بکن.