شب یلدا
عزیز دلم سلام
اگه بدونی این هفته چقدر واسه مامانی سخت گذشت ؟ حسابی چشم به راه فرشته کوچولوش بود. اما این فرشته ما خیلی ناقلاست و میخواد بذاره یه موقعی بیاد که دل ما واسش کلی تنگ شده باشه مگه نه ؟
خداییش این روزا خیلی کند پیش میرن .
مادر جون هم تا دیروز صبح پیشمون بود . دیروز ما رفتیم اونجا . و امشب هم که قراره بریم خونه خاله مرضی آخه امشب شب یلداست . خلاصه این مدت خاله بازی میکنیم . بابایی هم میخواد فرداشب مرخصی بگیره و بیاد کنارمون تا سه نفری جشن بگیریم ! البته شاید مادرجونی هم اومد خونمون شدیم 4 نفر . راستی پسری میدونی اگه تا ساعت 12 شب به دنیا نیای چی میشه ؟
هیچی دیگه تو زمستونی میشی !!!!!!!
راستی گلم یادمون رفته بود واست حوله نوزادی بخریم. آخه سرویس حوله ات رو خاله زری واست دوخته که خیلی خیلی هم قشنگه . ولی حوله نوزادی نداشت . امروز باباییت رفت برات خرید خیلی نازه مامانی. فکر کنم توش شبیه فرشته ها بشی .
این هفته به امید خدا داره تموم میشه و من خیلی خوشحالم از اینکه بالاخره داره روز وصالمون نزدیک میشه گلکم .
حسابی مواظب خودت باش عزیز دلم و سالم و صحیح و به موقع بیا پیشمون .