سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

اولین مهمانی ها

سلام قند عسل مامان .  عزیز دلمی شما جیگر طلایی . ببخشید گلکم چند وقتی بود که نمیرسیدم به وبلاگت سر بزنم . عزیز دلم تو داری روز به روز بزرگتر و باهوش تر میشی . البته یه کمی هم نق نقو . و خدا نخواد که دلت درد بگیره . اون موقع است که با اون صدای مردونه ات سرم داد میکشی (یه چیزی بین جیغ و داد) . نداشتیم از همین حالا بخوای قلدر بازی دربیاری ها !!!! عشقم بالاخره پریشب (شب اربعین) بردیمت خونه مادرجونی . البته چون شب بود طبق معمول خیلی اخلاق نداشتی. اینم از عکست خونه مادرجون    اما دیروز ظهر خونه دایی مجتبی حسابی خودت رو تو دل همه جا کردی .  راستی بند نافت هم بالاخره افتاد . گلکم این ...
8 بهمن 1390

پسر طلایی یک ماهگیت مبارک

سلام عششششششششششقم  قربونت بشه مامانی الهی . هنوز باورم نمیشه که یک ماهه تو قدم تو خونمون گذاشتی . فدات بشم من جیگر طلا . مامانی این هفته قراره ببریمت مسلمونت کنیم (ختنه) . یه هول بزرگی تو دل من افتاده . از فکر ضجر کشیدنت دارم دیوونه میشم . ولی چاره ندارم.  جیگر طلای من امروز دوتا لبخند قشنگ تحویل مامانی دادی که انگار تموم دنیا رو یک جا بهم دادن. تازگی ها هم من و باباییت باهات تمرین میکنیم واسه آغون گفتن . که بعد از کلی تلاش یه آغون کوچولو تحویلمون میدی و ما هم کلی ذوقتو میکنیم .  خلاصه اینا همه علائم بزرگ شدن گل پسر منه . راستی یکی دیگه از شیرین کاریات خوردن پستونک بدون چون و چرا ست . البته من که ...
8 بهمن 1390

سپهر نق نقو

سلام عزیز دلم  قربونت برم که اینقدر بزرگ شدنت برام محسوسه . پسر گلی معلوم نیست چرا چند وقته اینقدر نق نقو شدی . از وقتی بیدار میشی داری گریه میکنی تا زمانی که میخوابی !!!!! وقتی خوابی اینقدر ناز و معصومی که دلم میخواد بیدارت کنم اما امان از وقتی بیداری . تازه خدانکنه که دلت درد بکنه . اون موقع است که از شدت گریه ضعف میکنی و من هاج و واج ، دست و پامو گم میکنم . نمیدونم باید برای دل دردت چی کار کرد ؟ باباییت دیشب قطره هرباکر از داروخانه واست خرید .خداکنه این قطره جوابگو باشه . آخه بردیمت دکتر ، دکتر گفت احتمالا رفلکس معده است ولی باید ببریدش سونوگرافی ،که خاله مرضی و مادرجون اینا گفتند الکی نبریمت دکتر . این دل دردا طبیعی...
3 بهمن 1390

خونه مادرجونیییییییییییی

سلام موش موشکم قربونت بشم عشقم که این قدر بزرگ شدی پسر طلاییییییییییییییی از اونجایی که این هفته باباییت عصر کار بود و ما شب ها یه کمی اذیت میشدی (و البته اذیت میکردی ) ما اومدیم خونه مادرجونی که به تو هم حسابی خوش گذشت . تازشم خاله زری جونییییییییییییییییییی هم واست یه سر همی مخمل دوخته که خیلی با مزه میشی باش . شبیه بچه پلنگا میشی . فدات بشم من عشقم. تونستم حتما عکستو میذارم .  ملوسمییییییییییییییییییییییییییییییییی.   ...
30 دی 1390

چکاپ نهایی

سلام عسلم  خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتی؟ البته که خوبی . اون روزایی که ازت این سئوالو میپرسیدم مامانی شما جلوی چشمم نبودی . اما حالا دیگه کنارمی . قربونت برم که داری روز به روز بزرگ و بزرگ تر میشی . از اونجایی که بند نافت هنوز نیفتاده دیروز بردیمت دکتر و آقای دکتر شما رو به طور کلی چک کرد. و یه آزمایش خون محض احتیاط برات نوشت که از میزان زردیت مطمئن بشه. خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت . فقط موقع خون گرفتن حسابی عصبانی شدی و کلی گریه کردی که البته منم بات همراهی کردم. دیشب هم مادرجون رفت خونشون البته خاله زری اینجا موند که ما دوتا شب تنها نمونیم. ولی الان دیگه من و تو برای اولین بار تنهاییم. دلم حسابی گرفته . ...
19 دی 1390

قند عسل

سلام عزیز دل مامان  گل پسری تو ! فدات بشم من که اینقدر با اشتها شدی . دو شبه که تا صبح شیر میخوری و خواب رو از سر مامانی و بابایی انداختی شما ! نداشتیما !!!!!!!!!!!!!!!!  امروز با فاطمه جونی بردیمت چکاپ مجدد زردی . خانم دکتر گفت یه درجه زردیت بالا رفته اما اصلا جای نگرانی نیست . وزنت هم اضافه شده . خلاصه ما هم خوشحال و شاد و خندان اومدیم خونه . تو هم که تخت خوابیدی . فدات بشم پسر گلی . خیلی دوست دارم مامانی ها !!!!!!!!!!! ...
15 دی 1390

و تو فردا می آیی !!!!!!!!

سلام عزیز دلم . خوبی پسرم ؟ دیگه لحظات آخر با هم بودنمونه و یه بغض سنگین راه گلوم رو بسته . دیگه فردا تو دل مامانی نیستی و نمیدونم چرا از حالا من اینقدر دلم گرفته . گلکم خانم دکتر گفت دیگه به صلاح نیست شما بیشتر از این بمونی مثل این که یه چیزی سد راه اومدنت شده ! یه چیزی که منم ازش خبر ندارم .  مامانی خیلی دوست داشتم اولین کسی باشم که می بینمت . خیلی دوست داشتم زمانی که قدم به این دنیا میذاری و وحشت سرتا پای وجود کوچیکت رو میگیره بغلت کنم تا آرامش بگیری . ولی نشد . خواست خدا این نبود .  پسرم قوی باش ! من و باباییت همیشه و همه جا در کنارت خواهیم بود.  دوستت دارم به وسعت دنیایی که خیلی بزرگتر از اینجاست . ...
7 دی 1390