سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

واکسن 4 ماهگی

سلام عزیز دلم پسر شجاع . پسر قوی . جوجوی خواستنی من  امروز بردمت واکسن 4 ماهگیت رو بزنم فقط 20 ثانی گریه کردی تا باهات حرف زدم آروم شدی دردت به سرم مامانی اصلا تب نکردی . جوجوی من فقط یه کم بی حوصله شدی . از قطره استامینوفن هم اصلا خوشت نیومد . من نچشیدم ولی فکر کنم حسابی تلخه .با این که بعدش بهت آب دادم ولی خیلی قیافه تو تو هم میکردی . دوووووووووووووست دارم پسر طلاییییییییی ...
10 ارديبهشت 1391

این پسره آوازه خون شده

سلام قربون قد وبالات بشم من الهی پسر طلایی تازگی ها صبح به صبح که بیدار میشی برام شروع به آواز خوندن میکنی . دیروز آروم میزدم رو لبات ، از قطع و وصل شدن صدات حسابی کیف میکردی و به آواز خوندنت ادامه میدادی. فدااااااااااات بشم من مامانی. عزیزکم روز جمعه رفتیم گلخانه خیلی خوش گذشت بعدش هم رفتیم خونه خاله مرضی که شما اون جا خیلی بیقراری کردی . حالا نمیدونم به گرده گلها حساسیت داشتی ؟ کسی چشمت کرده بود؟ (آخه گلخانه  خیلی شلوغ بود) ، جاییت درد میکرد ؟ خلاصه هم خودت اذیت شدی هم من و بابایی از مهمونی هیچی نفهمیدیم . حالا باز خدا رو شکر که مریض نشدی .  راستی فردا هم قراره دختر عموت به دنیا بیاد . این چند وقت...
3 ارديبهشت 1391

قربون اون قهقهه هات

سلام پسر طلایی ببخش که این مدت نشد بیام سراغ وبلاگت . البته خودت نمیذاری . همش میخوای پیشت باشم و باهات بازی کنم . امروز دوستام اومده بودن خونمون اگه گریه کردنات و غر زدنات رو کنار بگذاریم پسر ماهی بودی . خیلی واسمون خندیدی . بلند بلند میخندیدی و ازمون میخواستی باهات بازی کنیم . خلاصه که مامانی این رسمش نیست آخه من هزار جور کار دارم نمیشه که تمام وقت کنار تو باشم . دیروز بردیمت چکاپ . شکر خدا آقای دکتر از وضعیتت خیلی راضی بود و گفت جبران ماه قبل رو هم کردی . فقط من نمیدونم غذای کمکیت رو از کی شروع کنم ؟؟؟؟؟ دکترا میگن تا قبل 6 ماه نی نی ها باید فقط شیر مادر بخورن . اما اکثر مامانا زودتر شروع میکنن . من هم ترجیح میدم زود...
20 فروردين 1391

سال 91 : اولین خاطره اولین نوروز با تو

سلام موش موشکم قربون خنده های نازت برم من . قند عسلم اصلا به من وقت میدی بیام وبلاگت رو آپدیت کنم ؟تا وقتی بیداری باید باهات حرف بزنم و بازی کنم .  بگذریم .... قرار بود شما رو شب عید حمام کنیم که متاسفانه نشد و من مجبور شدم کله سحر حمامت کنم . که البته تو هم سنگ تموم گذاشتی و حسابی بد عنق بازی در آوردی . ولی برای سال تحویل با رویی گشاده بیدار شدی فدات بشم من الهی . امسال عید بهم زیاد خوش نگذشت نه مسافرتی درکار بود و نه بابایی به اون صورت کنارمون بود . بیچاره بابایی همش سرکار بود و کلی هم خسته شد . من و شما هم که از هفت روز هفته هشت روزش رو خونه مادرجونی بودیم . آخه دایی سعید هم اومده و به قول خودش هی دلش وا...
11 فروردين 1391

ساعات پایانی سال 1390 و آخرین ناگفته ها

سلام گل پسر بلایی اول از همه تازگی ها شیر که میخوری بر میگردی و میخندی تا خودتو لوس کنی . میکشمت ناقلا !!!!! الان ساعت 45 :23 است . شما خوابیدی (به هزار ترفند توی ماشین خوابت برد ) و من و بابایی داریم وبلاگت رو به روز میکنیم . فردا ساعت 44 : 8  سال تحویله و از اونجایی که امروز اصلا نگذاشتی به کارامون برسیم تازه باید بریم سراغ آماده کردن سفره هفت سین . قدمت به چشممون عزیزکم . امسال حسابی به سفره هفت سینمون رونق میدی . آخه مهمترین سین سفره مون تویی پسر طلا . سال 90 تو بهترین تصادف زندگیمون بودی ( البته امیدوارم سال جدید تصادف نشه که پدر من درمیاد ) . عزیزکم عیدت مبارک انشاله که سال خوبی رو در پیش داشت...
1 فروردين 1391

ملووووووووووووووووووسمی

سلام گل پسری  قربون شکل ماهت برم که روز به روز شیرینتر میشی . ببخش عزیزکم چند وقتی بود مشغول خونه تکونی بودم واسه همین نشد زودتر بیام وبلاگت رو به روز کنم. خب بریم سراغ مراحل رشد شما . دلبرکم عاشق ایستادنی و وقتی بلندت میکنم محکم پاهاتو فشار میدی تو دلم و خودت رو سیخ نگه میداری . حسابی خوش خنده شدی و بیشتر دوست داری باهات حرف بزنم .  نگاهات خیلی پر مفهوم شده  و اما چند تا عکس    بقیه اش تو ادامه مطلبه .................. ...
22 اسفند 1390

وااااااااااااااااای به حالت اگه شیطون بشی !!!!!!!

سلام پسر گلی  فدات بشم که روز به روز بزرگ شدنت رو از روی نگاهت میشه فهمید . قربون اون چشمای درشتت بشه مامانی  عزیز دلم دیروز تلویزیون یه برنامه در مورد شیرخواران پخش میکرد . آقای کارشناس میگفت شیرخواران  از چهار ماهگی پا میگیرند . آخه قربونت برم من تو هنوز دو ماهت نشده بود که پا گرفتی . یه وقتایی هم اینقدر تند تند دست و پاتو تکون میدی که با خودم میگم نکنه بیش فعال بشی ؟؟؟؟؟؟ پسر طلایی من تو بارداری رژیم غذاییم رو خیلی رعایت کردم حالا وااااااااااااااااای به حالت اگه شیطون بشی !!!!!!!   نزدیکای عید نوروزه و شهر حال هوای دیگه ای به خودش گرفته .  دیروز مادرجونی اومد کمکم تا آشپزخونه رو با هم یه سر و...
15 اسفند 1390