جوجه بیمار و خاله پرستار
جوجه طلای من این دو سه روزه مریض شدی و کلی دل هممون برات غصه دار شد. روز جمعه که اومدم خونه مادرجون دیدم که بی حال خوابیدی تو بغل مامانت و حتی تو بغل فاطمه هم نمی ری. جوجه من فدات بشم آخه آدم نمی تونه تحمل کنه که تو که یه لحظه رو پاهات بند نمی شی بی حال یه گوشه بخوابی و هیچی نگی. خلاصه که یه اسهال استفراغ تو رو به این روز انداخته بود و مامان و بابات هم که دم به گریه بودن. بابا نخوردین نون گندم ندیدین دست مردم!! خوب بچه همینه مریض میشه و خوب میشه اصلا بزرگ میشه یادش میره مگه نه جوجه طلا؟ دیروز حالت خوب نبود من و مادرجون اومدیم پیشت. شیطون بلا کارائی که اجازه نداری زمان سالم بودن انجام بدی رو دیروز انجام دادی هااااا...
نویسنده :
مامان طلا
12:26