سپهرسپهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

آسمون زندگی مامانی و بابایی

هفته سی ام

سلام عزیزکم. خوبی پسرطلا ؟ خوش میگذره ؟  هر هفته که میام سر بهت میزنم از هفته قبلش خوشحال ترم. چون کم کم میتونم توی بغلم ببینمت. گل پسرم دیشب بابایی معده اش به هم ریخته بود و حسابی حالش بد بود. ساعت یک شب بود که سه تایی (از الان تو هم حسابی ) با هم رفتیم بیمارستان و یه سرم به باباییت وصل کردن و چند تا آمپول.     طفلکی خیلی اذیت شد. منم حسابی خسته بودم اما ترجیح دادم خودم ببرمش . اگه دلگرمی های تو نبود نمیدونستم میتونم دوام بیارم یا نه. اینقدر اونجا ورجه وورجه کردی !   شیطون میخواستی ثابت کنی یه مرد کنارمه؟؟؟؟؟؟؟؟    و اما تغییر و تحول های شما توی هفته سی ام : اندازه ك...
30 مهر 1390

هفته بیست و نهم

سلام یکی یه دونه ام ، گل گلدونم  خوبی عزیز دلم؟ عاشقتم که اینقدر بزرگ شدی !!!!!!!! گلکم دیشب رفتیم دکتر . گفت پسری حسابی بزرگ شده . انگاری تشنه ات شده بود داشتی حسابی آب میخوردی. خانوم دکتر چونه ات رو نشون داد . دماغت رو و اون لبای قلوه ایتو. واااااااااااااااای که چقدر خوشگلی تو . البته مامان بیسوادت که هر چی خانوم دکتر نشون میداد نمی دید ولی شنیدنش واسم لذت بخش بود. تو ماه منی عزیزم.  راستی یه خبر خوش اونم این که داره به همبازی هات روز به روز اضافه میشه . امیر کوچولو (پسر عموت ) داره از تنهایی در میاد و مامانش میخواد واسش یه فرشته بیاره . یه فرشته مثل تو. تازه یکی از دوستای خودم هم بارداره. واااااااااااااااااااااااا...
24 مهر 1390

هفته بیست و هشتم

سلام نازدونه من ! یکی یه دونه من   روزت مبارک عزیز دل مادر .    البته دیروز روز کودک بود ولی من وقت نکردم برات چیزی بنویسم. خوبی پسر نازنینم ؟ بزرگ شدی ؟ بهت تو دل مامانی خوش میگذره ؟    پسر گلم دیروز بالاخره چیدمان اتاقت تموم شد . حسابی این چند وقت کلافه بودم تا بالاخره دیروز تونستم تمومش کنم. امیدوارم میای خوشت بیاد    گلکم شما الان بیست و هشت هفته است که با من داری زندگی میکنی تو وجود من . بعد از این همه وقت هنوز هضمش برام سخته ولی شیرینه . وقتی جای سرت یهو منو از درد به خودم میپیچونه در کنار اون درد ناخودآگاه لبخند به لبم میشینه و از این که داری بزرگ میشی با تمام وجود ...
17 مهر 1390

کاغذ دیواریشو نگاه کن

سلام بابایی شیطون ورجه ووورجه کن بابا  پسر گلم قرار بود اطاق خوشگلت رو یا رنگ کنیم یا کاغذ دیواری  بالاخره بعد کلی گشت و گذار به این نتیجه رسیدیم که کاغذش کنیم   بابایی کلی دنبال طرح گشتیم تا یک طرح خوشگل برات پیدا کردیم عزیزم بعد یک عالمه گشت و گذار و زحمت  زیر سازی اطاق برای کاغذ کردن ،  کاغذ دیواری اطاقت دیروز تموم شد هوراااااااااااااااااا گل پسر مبارکهههههههههههههه قشنگهههههههههههههههه        ...
16 مهر 1390

تاسیانه

سلام عزیز دل مامانی  خوبی پسرم ؟  تو دل مامانی بهت خوش میگذره ؟ فکر کنم دیگه کمک کم داره جات تنگ میشه ها؟  لابد کمتر تو دلم جا واسه شیطونی کردن داری ؟    دیشب مادرجون و خاله ها اومده بودن خونمون . بنده خدا ها کلی زحمت کشیده بودن واسه گل پسری تاسیانه آورده بودن . من از طرف خودم و شما ازشون تشکر میکنم که اینقدر هوامونو دارند.  چند روزیه که بالای دلم اندازه یه دایره کوچیک درد میکنه . مادرجون میگه این جای کله فسقلی توئه. قربونت برم من عزیزم با اون کله کوچیکت. یهو هوس نکنی هد بزنی پسرم. اونوقت دل من فکر کنم بترکه.  بابایی هم این چند وقت دستش به اتاق شما بند بوده تا حسابی خوشگ...
13 مهر 1390

هفته بیست و هفتم

سلام پسری  خوبی مامانی ؟ مسافرت خوش گذشت ؟  به من که حسابی فاز داد بعد از کلی وقت یه آب و هوایی عوض کردم . حسابی بارون خوردیماااا. مامانی دعا کن اینجا هم بارون بیاد که زاینده رود باز دوباره پر از آب بشه . خوب دیگه وارد هفته بیست و هفتم شدیم و تو دیگه واسه خودت آقایی شدی . قربون پسر خودم بشم من که اینقدر فهمیده است و حسابی فکر میکنه . مامانی فدای سکسکه های کوچولوی شما بشه پسرکم.    چقدر زود گذشت . یه چیزی حدود 12 هفته دیگه بیشتر  به اومدن شما نمونده. منم حسابی خوشحالم .  مواظب خودت باش عسلکم  ...
10 مهر 1390

هفته بیست و پنجم

سلام کوچولوی من  خوبی جیگرم ؟    قربون شکل شما ما بریم که روز به روز بزرگتر و شیطونتر میشی عزییییییزم   قربون موهات بشم که حالا هم رنگ گرفته هم حالت فسقلیییییییییییییییی  امروز با باباییت رفتیم آزمایشگاه و بالاخره آزمایش های سه ماهه دوم بارداری رو دادم. دعا کن مشکلی نباشه تا بتونیم اول مهر با همدیگه بریم مسافرت   جیییییییییییییییییییگر طلای من دیروز واست یه کتاب لالایی های کودکانه (پسرانه )خریدم و کلی واست لالایی خوندم.  مواظب خودت باش پسرک مهربون مامانی        ...
30 شهريور 1390

مبارک تخت و کمدت باشه عسلم

سلام گل پسری    قربونت بشم من. دیروز بابایی رفت تخت و کمدت رو آورد . خیلی خوشگله . مبارکت باشه نفس مامان.  میذاری منم بیام توش بخوابم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دردت به سرم من و باباییت که خیلی ذوق کردیم . خداکنه تو هم که میای ازش خوشت بیاد .  دایی سعید امروز حسابی جات خالیه واسه کمک . آخه هنوز کمدهاش توی پارکینگه . چند نفر کمک میخوایم سرشو بگیرن یه کم بدباره.  دووووووووووووووووووست دارم هوارتا  ...
29 شهريور 1390

نازنین پسر

سلام پسر گلم  خوبی نازنینم ؟ دیشب با باباییت رفتیم دکتر به امید اینکه ببینیمت آخه دفعه قبل خانوم دکتر گفته بود اینبار میخواد سونو کنه و منو بابایی هم با کلی ذوق رفتیم که تو رو ببینیم . ولی خانوم دکتر گفت حالت خیلی خوبه و نیازی به سونوگرافی نیست . یه کم تو ذوقمون خورد که نشد ولی همین که تو صحیح و سالمی خدا رو شکر .  منم همه چیزم نرمال بود و پییییییییییییییییش به سوی مسافرت .  راستی قراره فردا پس فردا هم تخت و کمدت رو بیارن . مامانی خیلی سرم شلوغه . اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کنم .میخوام قبل از چیدن وسایلت اتاقو خونه تکونی کنم .   کاغذ دیواری ، پرده واااااااااای چقدر سرم شلوغه . تازه واسه ف...
27 شهريور 1390

حرف های درگوشی پدر و پسر

سلام آقا پسر بابا قربونت برم که روز به روز داری بزرگ تر میشی محکم تر ورجه وورجه میکنی مامانت میگه موهای سرت ام دیگه در اومده بابایی حواست رو جم کن موهای سرت به خودم بره که کچل از آب در نیای بابا یی نور افکن نشیا !!!!!!!! سر به سرت گذاشتم بابا هر چی باشی عزیز دل بابایی مواظب خودت باش دوست دارم یه عالمه ...
24 شهريور 1390